خاصيت گُه مرغ !!!

5 09 2012

20120905-070847 PM.jpg

نميدونم خاصيت گُه مرغ چيه ؟! واضح تر بگم نميدونم چرا وقتى يك نفر بى حوصله ست و بد قلقى ميكنه ميگن امروز طرف گُه مرغيه ؟؟!!
من چند روزي هست كه گه مرغى ام ، اولش كه بخاطر اين سرماخوردگىِ كوفتيه كه خوب نميشه و از مدلى به مدل ديگه تغيير شكل ميده ، اول زكام و آب ريزش با همراهىِ گلودرد !! بعد سينه درد و سرفه ، و همچنان گلودرد !! دوباره زكام با شدت بيشتر ، حالا كمي گلودرد و بيحالي و تب گمونم ، ميگم گمونم چون درجه ندارم فقط حس ميكنم داغم و حالتم مثل آدمهاي تبداره ؛ اصلاً رفتم تو لاين شرح حال بيمارى انگار ماندالا داره ويزيتم ميكنه !!
غير از بيماري ديگه فكر و خيال كارهايي كه بايد انجام بدم و بيشتر هم كارهاى پدرم گمونم اينطور گُه مرغى ام كرده ،
خلاصه اينكه يجورايي مثل سگ هار شدم و همه اش ميخوام پاچه بگيرم ، حالا تو اين احوالات خشمگينانه ليديا هم دوباره اومدهو شده هم اتاقى من !! دوباره همون صداهايى كهمثل شيشكي بود را از دهانش در مياره و راه ميره زير لب حرف ميزنه و تازه زرت و زرت باد گلو هم ميزنه اونم چنان بلند كه اتاق ميلرزه ، بعد همچين زير لبى ميگه «پاردون» كه تا گوشاتو تيز نكنى نميشنوى !!!
ديشب خواب بودم كه در را باز كرد و اومد تو ، عذر خواهى كرد و اجازه خواست كه چراغ را روشن كنه ، خوشبختانه يدونه از اين چشم بندها تو كشويم داشتم و سريع گذاشتم روچشمم ، ازم پرسيد مريضم گفتم آره ، سرماخوردم ، همونطور با صداى زير و نامفهوم يه چيز ديگه گفت كه آخرش را مدل سوالى كشيد ، حوصله نداشتم بگم نفهميدم ، ميخواستم زودتر بره سمت خودش تا دوباره بخوابم ، در ضمن چشم بند را هم بالا زده بودم ، از حالت جمله و لحنش حدس زدم جواب سوال آره و نه بايد باشه ، چون از مريضى پرسيده بود پس سوال بعدى حتماً اين بوده كه كمكى ، چيزى ميخوام يا نه !! تنها چيزى كه ميخواستم اين بود كه دست از سرم برداره ، گفتم :» نه » همينطور كه چهره اش حالت متعجب يا شايد هم دلخورى گرفته بود باز همون جمله را با لحن سوالى ِ مايل به تعجب تكرار كرد ، مثل اينكه بخواد بگه يعني مطمئنى ؟؟ فكر كردم عجب بدبختى گريبانگيرم شده ، اينبار گفتم آره ؛ همزمان هم فهميدم چى ميگفته :» ميخواهي برات دعا كنم ؟» دعا كردن اينهام اينجوريه كه ميان كنارت و دستشون را ميذارن رو شونه ات و از جيسوس بسته به مشكلي كه دارى برات كمك ميخوان ؛
ليديا ديگه اومده بود كنارم و براي نه گفتن دير بود ، حداقل براى من سخت بود بهش بگم تازه فهميدم چى ميگي ، وا بده مارو !!!
دستش را گذاشت رو شونه ام و قبل از شروع پرسيد كه عقيده دارم ؟!!! خوب ابله اينو بايد اون موقع كه ميخواستى كمك دعايى ارايه بدي مى پرسيدى ، شايد من هم زودتر ميفهميدم چى ميگى! به هر حال مجبور شدم بگم آره ، اونم كلى درخواست بهبودى واسم از عيسى مسيح كرد و كه حالا يا ميونه ى جيسوس با ليديا خوب نيست ، يا با من ، چون حالم همچنان خرابه ! بي حوصلگى ام هم كه وحشتناك !! يه سرى پايين نزديك بود با كارمند عقده ايى شيفت صبح مرافعه كنم ، بهش ميگم حالم خوب نيست ميخواب برم بالا بكپم ، ميگه صبر كن بايد ببينم ، زنيكه از اون عقده ايهاست ، قبلاً هم يكبار ديدم يكى يه كارى داشت كه اين فقط بايد يه تماس بيشت ثانيه اي ميگرفت يكساعت كارهاى ديگه ميكرد و با حالتى عصبي به طرف ميگفت بايد صبر كنى ، از اونايى كه انگار اگه ازشون چيزي بخواى حرصشون ميگيره !!! امروز هم من را يك ساعت منتظر گذاشت تا به يكى ديگه گفتم اونم يه زنگ زد به آليسا و من اومدم بالا!! حالا گذاشتمش تو نوبت كه برم حالشو جا بيارم !!!
ساعت كه سه و نيم شد ليديا اومد ، اي خدا …. پنجره را بست هى رفت و اومد ، هى با خودش حرف زد ، دلم ميخواد بزنم زير گريه ، بابا جان من نهايت تا آخر اين هفته اينجا هستم نميشد اين يك هفته ى آخر را برام تبديل به كابوس نميكرديد؟!!
الان فكر ميكنم چرا قبلاً كه باليديا هم اتاق بودم اينقدر حرص نميخوردم ؟!!!
احتمالاً دليلش همون » گُه مرغى » بودن منه !!!


کارها

Information

11 responses

5 09 2012
ahkeintor

خوب خوش به حالت چون من این کلمه را تا حالا نشنیده بودم ! یعنی من نمیدونم دقیقا چقدر حالت بده و پاچه میگیری ! ولی کلا خواستم بگم اعتقاداتت ضعیفه ها ! یعنی اینوری که اعتقاد نداری اون ور هم که نع ! کلا به یه چیزی معتقد باشی بعد نیس ! واسه مواقعی که سرما میخوری و گه مرغی میشی خوبه ! 😉

5 09 2012
آواره در آمستردام

نه عزيز دلم من كلاً چون چندين پيراهن بيشتر از تو پاره كردم بهت ميگم اين قبيل اعتقادات فرزندم در اينگونه سرماخوردگيها و البته در هيچگونه سرماخوردگى مفيد واقع نخواهد شد ، پس غورى در خود كن و با اين يه در ميون نماز خواندنهايت خويش را بيش از اين عذاب نده !

5 09 2012
ahkeintor

اون وخ به چی باید اعتقاد داش ؟ هیچی ؟ 😐 ! اون موقع داغونم ! به چی امید داشته باشم ! الان شما کلا مبحثی به اسم خدا رو قبول داری کلا؟ چون من خدا رو پایه ام ! ولی این اسلام دست و پای ما رو بسته جون تو ! 😐

7 09 2012
آواره در آمستردام

اگه به خودت اعتقاد داشته باشى همه چى حل ميشه ، حالا دلت ميخواد خدارو پايه باش ولى دست و پاتو باز كن از اين بند

5 09 2012
سحر

ارزودر مورد مبل بنفش ميگه برس لازم شدي.مورد
اخلاقت شكلات بخور خوب ميشي من هر وقت مرغي ميشم ٤ تا گاز كه به شكلات فندقي ميزنم خوب ميشم.
در مورد سرماخوردگي جوشانده زنجبيل تازه رنده شده با سير و ليموي تازه را پيشنهاد ميكنم.
به اميد ديدار و مبل بنفش و تارت و چاي و اب نبات ترش و پفك. تا اين ليست كمر شكن نشده برو خونت بيايم پيشت .

5 09 2012
آواره در آمستردام

مبل بنفش به برس چه ربطداره آخه ؟!!! بعد هم به آرزو بگو وضعيت برسهام بدك نيست !! شكلات را هم فردا امتحان ميكنم فقط درمان يبوست بعدش را هم بگو لطفاً همه ى اينها را هم آخ جرن ميخوريم با هم فقط با چاى آرزو پزون !!!

6 09 2012
mandalacircle

دخدرم تو که مریضی هنوز . پاشو به جای همش خوابیدن یه کم برس به خودت خب. سحر هم راست می گه زنجبیل و لیمو خیلی خوبه. با عسل بهتر هم هست.
اصن باید فکر کردن به رفتن به خونه جدیدت حالتو خوب کنه! اعتقاد داری؟ هاها 🙂

7 09 2012
آواره در آمستردام

الان بهترم ولى فكر كردن به خونه جديد اگه تنها باشه حتماً خوبم ميكنه ولى هزار تا فكر ديگه نميذاره خوب بشم

7 09 2012
ali

من یک دوستی‌ داشتم که هلند رو ترک کرد و رفت ایران و یه سری وسائل اینجا گذاشته، گفتم اگه دنبال لوازم هستید میتونید بیایید و اینها رو مجانی‌ ببرید، مثلا تخت+دشک، یه سری لوازم آشپزخانه و این جور چیزها هست.
Ali
paca40pn@kpnmail.nl

1 04 2013
مولود

خدا میدونه تو حال بیحالی….همینجور که لم دادم رو تخت و لب تاپ رو شکمم گذاشتم و پست هات رو میخونم به اینجا که رسیدم و این پاراگراف رو که خوندم چقــــــــــــــــــــدر خندیدم :
نميدونم خاصيت گُه مرغ چيه ؟! واضح تر بگم نميدونم چرا وقتى يك نفر بى حوصله ست و بد قلقى ميكنه ميگن امروز طرف گُه مرغيه ؟؟

1 04 2013

بیان دیدگاه