صاحب مغازه ى ايرانى گفته بود كه امروز خربزه مياره ولى وقتى تو اون سرماى كشنده خودمو اونجا رسوندم و سراغشو گرفتم، گفت كه متاسفانه همه چى رسيده جز خربزه و من نميدونم چرا كلاً فراموش كرده بودم كه شب يلدا بيشترمعروفه به هندونه و انار تا خربزه !!! اين شد كه بى خربزه و بى هندونه راهى خونه شدم؛ سالا الويه درست كردم با كوكو سيب زمينى؛ ونسا رسيد و با هم ميز يلدا چيديم ، آجيل، تخمه ، ميوه ، انار و البته عود و شمع و حافظ، بهش گفتم كه رسم اينه كه مردم مينشينن دو هم و گپ و شعر و خوراك . گفت خوب تو هم حافظ بخون !! به نظرم مسخره اومد كه حافظ را باز كنم و با تقلب بگردم غزلى رو كه بلدم بيارم و بخونمش واسه كسى كه يه كلمه اش را هم نميفهمه !!!خنديدم و گفتم كه بلد نيستم حافظ بخونم ، ناباورانه نگاهم كرد و پرسيد كه چطور ممكنه!! الكني بهش توضيح دادم كه خوندن حافظ چندان هم آسون نيست . اونم بالاخره از خر شيطون خوندن حافظ پياده شد؛
مراسم ميوه و آجيل خورون به خوبى و خوشى سپرى شد.
براى شام املت با پنير آماده كردم با شراب سفيد و همينطور نون سفيد!! چندماهى ميشد كه نون سفيد نخورده بودم ؛
سرخوش از شراب و املت به فكر تقسيم آن با دردونه افتادم و بهش تلفن زدم ؛
دخترك تازه بيدار شده بود ، همينطور كه با هم گپ ميزديم ايميلش را چك ميكرد كه …. » آخ مامان ، واى نه … بدبخت شدم »
چى شد دختر؟! قلبم اومد تو دهنم ؟!!
گفت كه بهش ميل دادن كه پاسپورتش كمتر از ميزان قانونى اعتبار داره و به همين خاطر هم نميتونه بره هلند !!!
مستى و سرخوشى و يلدا و همه و همه يهو پريدن از سرم جاشونو بغض خفه كننده ى فرياد خاموش درونم گرفت ؛ ايكاش ونسا نبود و خودمو روي تخت پرت ميكردم و سرمو تو بالش فرو ميكردم و با همه ى وجود فرياد ميزدم ؛ اونقدر كه اشكهام سرازير شن ، اونقدر كه سبك شم كمى ، شايد ؛
بعد از دو روز كه از شنيدن اين خبر ميگذره و با وجوديكه با دردونه به اين نتيجه رسيديم كه تابستون روزهاى زيباترى اا با هم خواهيم ساخت ، اما من هنوز قلبم فشرده ميشه از درد !!! دلتنگشم آخه ، آغوشم دلتنگشه …
يلداى بدى بودى تو امسال !!!
سلام
غصه نخور
درست میشه
🙂
میگم ونسا کیه بعد اونوقت؟!
مرسى عزيزم چه خوبه كه تو بيشتر سر ميزنى ، ونسا هم زنيه كه تو » اينجا » باهاش آشنا شدم
بوووووووووووووووس
😦 😐 !
اول یلدا رو بهت تبریک میگم از طرف کسی که یلدا رو بلد نیست اما حافظ رو بلده
دوم خوشحالم که نون سفید خوردی بدن سه بار به نون سبوس دار و یه بار به نون سفید احتیاج داره
سوم خیلی خیلی ناراحت شدم دردونه نیومد خیلی انگار که خودم منتظر بودم و نشد
چهارم از دردونه برام بگو میخام بدونم کی تو میشه
پنجم بوسس
پی نوشت:اینو وقتی دردونه اومد براش بخون
برف نو، برف نو، سلام، سلام!
بنشین، خوش نشسته ای بر بام.
پاکی آوردی – ای امید سپید!-
همه آلوده گی ست این ایام.
راه شومی ست می زند مطرب
تلخ واری ست می چکد در جام
اشک واری ست می کشد لبخند
ننگ واری ست می تراشد نام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار،
نقش هم رنگ می زند رسام.
مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام!
تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام!
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام …
خام سوزیم، الغرض، بدرود!
تو فرود آی، برف تازه، سلام!
١- يلداى تو هم مبارك دوستم ، اميدوارم يلدا رو هم مثل حافظ ياد بگيرى
٢- بابت همدرديت خيلى ممنون ، و مرسى كه اينقدر همراهى
٣- تازگى شنيده ام كه كلاً حاوى موادى ست كه براى بدن مضره و از ته دل اميدوارم اين درست نباشه چون شخصاً عاشق نونم !!
٤- دردونه دختركمه كه با وجود اينكه بيست و دو سالشه من همچنان دخترك خطابش ميكنم و قربون صدقه اش ميرم اونم به شيوه ى بچگيهاش !!!
٤- دردونه بر خلاف من عاشق زمستون و برفه
دردونه دخترته
خراب شدم
ولی با این همه
امیدوارم از ته قلبم که ببینیش
چه زندگیه این دیگه
متاسفم واقعن
بوسس عزیزم
ممنون عزيزم الان دوست يه ساله كه تو دنياى واقعى نديده و بغلش نكردم
😦
از نیومدن دردونه منم خیلی ناراحت شدم؛چرا؟ چون مرض دارم 🙂
ولى گمونم چون مهربونى خوب