اگه گفتم زمستون بده و از برف بدم مياد، اشتباه كردم خوب !! برف راستى راستى زيباست !! سپيد و روشن، دونه هاى ريز و درشتش كه از آسمون مياد و ميريزه رو سر آدمها و خونه ها و ماشينها راستى راستى افسانه ايست !!
از ميان پنجره به اين منظره نگاه ميكنم و جادو ميشم انگار ، لبريز از شوق و فراموشى !! براى لحظه ايى ، شايد دقايقي!؟ بخود كه ميام يادم ميوفته كه امروز سه شنبه ست ، بابا الان تو يه شهر دور ، تو يه بيمارستان ، تنها ، شايد كه منتظر منه !!!
دلم ميگيره يهو ، چه خوبه فراموشى ، از خودم براى يه لحظه فراموشى ، براى اون لحظه ى بى خيالى بيزار ميشم ؛
اگه امروز برف نميومد ؟!!
باز مارو یاد بابات انداختی…
میدونم و میدونی و میدونن
شاید سخت باشه
ولی لذت انجامش خیلی بیشتر از اونیه که فکرشو میکنیم
نمیدونم… خبر ندارم… یه مدتی نبودم ببینم چی شد و به کجا رسید حکایت زندگی بابات… ولی
ولی اینو میشه حدس زد که همه چی اونجور که بایسته بوده نشده
واسه همین اینارو میگم
نمیخوام زیاد حرفای نقره کوب و زر اندود شده بزنم که فقط به درد ویترین وبلاگت بخوره
خودم هم همینطورم
به عمل که میرسه وا میدم
به ما نگاه نکن
پس خواهشاً تو یکی کم نذار و کم کاری نکن
حداقل واسه بابات کم نذار
به بابا هم سلام مارو برسون 🙂
مرسى عزيزم بابام به سمت آلزايمر ميره و فعلاً بيمارستان و تو يه شهر ديگه هست و متاسفانه نتونستم هنوز منتقلش كنم
تازه دارم برنامه ریزی میکنم چجوری برم هلند یا انگلیس؛کدومش بهتره؟کدومش راحت تره؟ولی اینجور نوشته ها رو میخونم کمی نا امید میشم؛امیدوارم همیشه خوشحال باشی
ممنون عزيزم ، راستش من تا شش هفت ماه پيش محال بود همچين حرفيو بزنم ولى الان ميگم به هر حال هر دو جا از موندن تو ايران بهتره !!! اينو با توجه به اوضاع و احوال الان ميگم
اگه نداره
برف میاومد
بوسس
پی نوشت
به دختر گلت سلام برسون
ممنون عزيزم بوووس بك
برای من هیچ چیزی قشنگ تر از یک زمستان کاملا برفی نیست
به شرطى كه از پشت پنجره نگاهش كنى يا يه تابلو باشه تو نشيمن خونه