طى دو هفته ى اولى كه بابا به آمستردام منتقل شد، دو تا عينكش را گم كرد و وقتى من شاكى شدم، سرپرستار بخش گفت كه مشكل بخش افرادى كه هوش و حواس درست و حسابى ندارند اينه كه افراد قادر به تشخيص لوازم شخصى خودشان نيستند و براى ما هم كنترل صد در صد امكان پذير نيست، و به همين دليل هم از خانواده ها ميخواهيم كه از وسايل گران قيمت استفاده نكنند؛
به هر حال تو فكر بودم كه براش يه عينك جديد با يه بند و يه اتيكت كه اسمش روش باشه بگيرم؛ البته ميديدم بابا چندان مشكلى هم با بى عينكي نداره؛
… الان حدود سه ناهى ميشه كه بابا اينجاست و تقريباً عادت كرده، هفته ايى يك شب ميارمش خونه و اون اين شبها را خيلى دوست داره؛ اين هفته چون شنبه شب خونه ى جودى دعوت بودم، امروز كه بكشنبه هست آوردمش،وقتى رفتم دنبالش ديدم يك عينك خوشگل و شيك، تقريباً شبيه يكى از عينكهاى خودش با رنگى متفاوت به چشم داره! گفتم بايا اين عينك ِ كيه؟ گفت كه مال خودشه! گفتم مباركتون باشه!! به هر حال الان دو نفر هستن كه عينكهاى بابام به چشماشونه، شايد كه اين مال يكى از اونها باشه! تو خونه رو كاناپه كنارش نشسته بودم كه متوجه يك ساعت جديد رو دستش شدم، دقت كردم ديدم ساعت خودش هم پشت جديده دور مچ چپشه!! گفتم بابا اين ساعت را از كجا آوردين؟! با افتخار دستش را گرفت بالا و به سمت من، و گفت :» اينو ميگى؟ خريدمش»!!
تا حالا كه با هيچ ترفندى نتونستم از دستش درش بيارم!!
اگر تا فردا موفق نشم ناچار به پرستار اونجا ميگم، ديگه خودشون ميدونن چطور ازش پس بگيرن، و با اصلاً پس بگيرن يا نه:)
به هر حال ظاهراً افراد اين بخش اينگونه در صلح و صفا زندگى ميكنن!!
همچین هم انگار بد نیست هااا هر کسی هر چیزی نیاز داره مال اون یکی رو بر میداره !بدون اینکه هیچکدوم گلایه ای از هم کنن.
البته يكى از پرستارها ميگفت گاهى يكى لباسشو تن يمى ديگه ميبينه و ميشناسه و اون وسط دعوا هم ميشه:) البته اين منوط به اينه كه تشخيص بدن لباسشونو
خودشون رو با هم جابجا نکنن! مثلا فرض کن یکی دیگه بیاد خونه بگه من باباتم!
فكر كنم گاهى بدم نباشه، مخصوصاً وقتى ايت يكى بداخلاقه اگه با يكى خوش اخلاق عوض شه:)
چی بگم!؟
🙂
پس کمون ثانویه بالاخره جایی محقق شد…
زندگي مسالمت آميز در كمال آرامش!
ايكاش اينطور باشه
خدا بود. مردم ازخنده! جالبه که می گه خودم خریدم!
نميدونى من خودم چقدر خنديدم ، خلاصه تو اين سه ماه چنان حرفه ايى شده كه نگو، يه بار هم به شلوار صورتى اورده بود ميگفت ببين بدردت ميخوره بردار!!! 🙂
خلاصه تا چند وقت ديگه سفارش هم قبول ميكنه ها!!! تو هم اگه چيزى خواستى تعارف نكن، منم خودم فعلاً يه شلوار بنفش سفارش دادم:)
دستات رو هم برو بشور! رنگی شده!
شستم نرفت ، تينر ميخواد ندارم،!
گاهی فکر میکنم آلزایمر یا چیزهایی ازین دستبه معنای تغییر ماهیت دنیاست. خدا را چه دیده ای؟ شاید دنیای ما و غم و غصه های ما هم برای آنها همین اندازه عجیب و خنده دار باشد. شاید شبها که تنها میشوند به ما میخندند. 🙂
اميدواوم كه اينطور باشه ، اونطور شايد منم كمى آروم بگيرم
دست به…
ببخشید که کلمات به هم گره خورد.
عاديه 🙂
منم یه ساعت دسته چرمی و صفحه سفید با عقربه های خوشگل میخوام، با شما هم نیستم ها… با باباتم!
قربونت برم عزيرم آدم كه با مامانش قهر نميكنه !!! چشم سفرشتو به بابام ميدم 🙂
دلم میخواد یکی بغلم کنه
خودم ميام بغلت ميكنم
لپ تاپ هم می تونه بیاره؟
اونو ديگه نميدونم !!! اوه آره چرا كه نه پ ستارا اونجا اپ تاپ دارن:) سفارش پذيرفته شد!!!
مرسی. من مارک Lenovo می خوام با صفحه ی ۱۵ اینچ. اگر تاچ اسکرین باشه هم دیگه چه بهتر. مامانم تاکید کرد که دقیق بگم چی می خوام که اشتباه نیارید.
ببین پرستار مجرد خوشگل هم داره اونجا؟ حالا که دارین لپ تاپ رو می دین یهو با صاحبش بدین دیگه!
باشه همه ى اين مشخصاتو ميدم بهش ، پرستار جوون هم داره ، خوشگل هم يه چندتايى ديدم توشون، اونو مامانت ميخواد يا تو؟!!! البته هنوز نورد آدم ربابيى مشاهده نشده ها!!
لپ تاپ رو برا خودم می خوام. پرستار هم خب اگه دو تا بود یکیش مال مامانم! من که بخیل نیستم!
ديگه اينقدر پرتوقع نباش ديگه ، اين هنوز اول كارشه تو مرحله ئ ساعت و عينك و شاواره، حالا من گفتم تمرين ميكنه واسه لپ تاپ ، ديگه تاجر برده كه هنوز نشده !!!
اولا! اگه بابات کارش رو خوب انجام بده یه مژدگانی پیش من داری. پس غر نزن و بهش بگو فرق یه پرستار مرد خوشگل مجرد با یه پرستار مرد زشت متاهل چیه تا بتونه ماموریت رو با موفقیت انجام بده و تو هم به مژدگانیت برسی.
دوما: اینا یعنی شلوارشون رو که یکی می بره لخت راه می رن تمام مدت؟ یا همه یه ده دست شلوار زاپاس دارن؟
من همه تلاشمو ميكنم تا بتونم حاليش كنم پرستار مرد خوش تيپ چيه، ولى خوب اون بيچاره خيلى هم جاى مانور نداره، چون اونجا بيشتر پرستاراشون مرده، بعدش هم گفتم كه همشون كلى شلوار دارن و هيچكى كون برهنه راه نميره، حداقل من نديدم:)
کون برهنه رو خیلی خوب اومدی! آقا این کامنت من مال خیلی وقت پیشه دیدم جواب ندادی بعد یه کامنت جدید گذاشتم! مامانم گفته نذار چیزی برات سوال بمونه!!
هاهاها خوب حالا حل شد؟! ديگه كنجكاو نيستى؟!
من می گم اصلا حالا بابات که داره میاره. خب یهو بگو یه چهارتا خوبشو سوا کنه! یکی من یکی تو یکی مامانم یکی هم دردونه!
پرستار يا لپ تاپ؟!!!!
پرستار دیگه! مامان من خودش لپ تاپ داره.
خوب پرستار به چه دردمون ميخوره ؟! من به گرين بيشتر نياز دارم
گرین چیه دیگه؟
آقا من می گم پرستار مجرد مذکر خوشگل! نگفتم که هر پرستاری!
شما اگه به فکر خودت نیستی به فکر بقیه باش!
هاهاها باشه بابا خنگ شدم من حواسم نبود، اون گارسن بود، ولى راست ميگي ، پرستار نرد هوشگل و خوشتيبو مهربون هم ميتونه كارهاى گارسن رو هم انجام بده:) فردا سفارشو رد ميكنم
من هنوز هم برام سواله! که اینا از همون اول چی می شه که شلوارشون گم می شه؟ یعنی هلند اینقدر آزادیه که مردم بی شلوار می چرخن؟ خدا مرگم بده!
هلند كه كلاً توش همه چيز آزاده، ولى خوب اينا دابندم اونجا زندگى ميكنن، پس فقط يه شلوار ندارن كه:)
يه سوال: دارى دكترا ميگيرى؟!:) 🙂
خب به نظر من هیجان انگیزتره که آدم فکر کنه هرکی فقط یه شلوار داره! و بعد شلوارش که گم می شه مردم با شرت راه می رن! پدر یکی مادر یکی شلوار هم یکی!!!!
ها؟ صدات نمیاد! من نمی فهمم منظورت چیه؟ الو؟ الو؟ قطع شد فکر کنم!
نه قطع نشد ، كف كرده بودم از اينهمه قدرت تخيل نميتونستم چيزى بگم خوب 🙂