بدم مياد از بهانه آوردن براى انجام دادن يا ندادن كارى، به همين خاطر هم آدمهايي كه اينكار را ميكنن خشمگينم ميكنند؛ اينها كسانى هستند كه هميشه بهترين دلايل را براي رفتارهايشان دارند و خيلى به سختى ممكنه بپذيرند كه اشتباه كرده اند، بعضيشون كه هرگز قبول نميكنند؛ براي پرهيز از يك عذرخواهي ساده ساعتها ميتونن برات فلسفه بافى كنند طورى كه اصلاً به غلط كردن بيوفتي از اينكه بحث را شروع كرده ايى!! يا مثلاً وقتى رد ميشن پاتو لگد كنن معذرت كه نميخوان هيچ، عصبانى هم ميشن و ممكنه سرت فرياد هم بكشن كه چرا پاهاتو جمع نميكنى!
گاهى با خودم فكر ميكنم كه خوب اينها فكر اعصاب طرف مقابل را نميكنند، اما خودشون از اينهمه تكرار و حرف، خسته نميشن؟! راستش خود من وقتى رفتار احمقانه ايي داشته باشم و دوستى ازم بپرسه كه چرا اينكار رو كردم خيلي راحت ميگم خوب چون كمي تا قسمتى بيشعورم 🙂 و تمام. نه اينكه دليلى واقعاً برايش نداشته ام ، نه ، چون ميدونم اون دليل هم بهانه ايست احمقانه تر از عمل انجام شده و به خودم ميگم بايد به شعور دوستم احترام بذارم. يا اگر كارى را به روش اشتباه انجام بدم و يكى راه درستش را بهم نشون بده يا لبخند ميزنم و ميگم ممنون و با باز لبخند ميزنم و بازم ميگم ممنون ولى من با همين شيوه ى غلط خودم راحتم!
گاهى اونقدر دلم ميخواست ميتونستم دستم رو دراز كنم و مغز اين آدمها رو در بيارم بذارم تو سر خودم تا بتونم بفهمم چطور فكر ميكنن!
راستى از چه زمانى پذيرفتن اشتباهاتمون اينقدر سخت شده؟!
از زمانی که برای اشتباهاتمون سرزنش شدیم
درسته اينم يه علتشه ولى يجايى بايد بزرگ شيم و از سرزنش نترسيم
درود
راستش این مطلب شما منو یاد حرف دوستم انداخت
بعضی وقتا بیکار میشم از بچه های متاهل در مورد ازدواج سوال میکنم و اکثرا میگن کسی رو پیدا کن که درک و شعور بالایی داشته و این دقیقا مصداق جمله شماست حالا نه در این موارد بلکه در همه ی امور زندگی
چون هیچ کس نمیتونه یک آدم رو تغییر بده مگر اینکه خودش بخواد
…
تازه وقتى آدم خودش هم ميخواد تغيير كنه مرارتها بايد بكشه .
آی آی… جریان چیه؟
کی باز مامان مارو اذیت کرده؟
مامانی من بالاخره موفق شدم فیلترو بشکنم! هورا…
مباركه عزيزم، كسى اذيتم نكرده خودم خيلى بيخود شدم 🙂
الآن تازه فهمیدم که از وقتی من به وردپرس دسترسی نداشتم به روزرسانی های زیادی انجام دادن! آخه فهمیدم نصف پستت رو نخوندم!… صبر کن ببینم چی بوده!
چى؟!!!
خب؛ خوندم؛ فکر کنم از وقت تولد
تولد كى؟! بجور بنويس منم بفهمم خوب!
یه سوالی کرده بودی آخر نوشته ت! جوابی که فکر کردم درسته رو دادم
آهان الان فهميدم، ولى فكر نكنم اين ازلحظه تولد باشه ولى ميتونه از همون موقع مقدماتش شرةع بشه
با دوستم تلفنی صحبت میکردیم،شب قبلش من رفته بودم رستوران یکی دیگه از دوستام،گفت غذاش چطور بود؟گفتم خوب بود من پاستا خوردم و از پیتزای خودش هم یه برش برداشتم فقط برای اینکه ببینم مزه ش چطوره و هر دو خوب بودن چون هم مواد اولیه شون خوب بود هم پختش.
گفت پاستایی که خوردی پنیر پیتزاش بوی موندگی نمیداد؟!
گفتم پاستا که پنیر نداره اگر داشته باشه توی سس که روش میریزن هست،شاید با لازانیا قاطی کردی؟
یه هو عصبانی شد گفت آخه احمق! پاستا یه عالمه روش پنیر داره و لازانیا پنیرش کجا بود!
گفتم من هر چی پاستا خوردم اگر پنیر داشته توی سسش بوده و لازانیا هم هر چی خوردم کلی پنیر پیتزا داشته،بعدش هم میتونی یه سرچ کنی توی اینترنت ببینی که پنیر داره یا نه و حالا اصلن داشته باشه یا نه چرا میگی احمق؟
گفت مشکلت همینه که همه چیو از اینترنت می خوای بفهمی یه بار برو بخور تا بفهمی که لازنیا پنیر نداره پاستا پنیر داره!
من گفتم پشت خطی دارم خدافظ
گفت چی شد کم آوردی؟
گفتم برای چی باید با یه آدمی که یه بحث مسخره که هیچ اهمیتی نداره رو ناموسی میکنه و با تمام قوا سعی داره طرف مقابلش رو تخریب کنه ادامه بدم؟اصلن من همه چیو از توی اینترنت میخونم و نه لازانیا خوردم نه پاستا و خوردن نخوردن اینا هیچ افتخار یا سرشکستگی برام نداره و علاقه ای به بحث ندارم اگر میخوای بحث کنی برو یکی رو پیدا کن که همسطح خودت باشه هم به لحاظ شعور هم اعصاب و تلفن رو قطع کردم.
واقعا داشتم شاخ در میاوردم که چرا یه آدم به ظاهر غیرروانی باید انقدر برای یه همچین مورد مسخره ای اعصاب خورد کنه.
واقعا واقعا اصلن نمیتونم این مدل افراد رو درک کنم و به قول تو باید مخشون رو بذارم توی سرم تا تا بفهمم چی توی مغزشونه.
اين ديگه آخرش بوده ها؟!!
نزدیک آخر 🙂
چى؟!!