وقتي دائم گُه ميزنى به زندگيت ، وقتى اينكارو با ناشيانه ترين شكل ممكن انجام ميدى و اونم نه يكبار كه دهها و دهها بار ، و وقتى بعد از هر گندى كه به زندگيت زدى ميشينى و با درد دل كردن و با اميد كمى آرام شدن براى دوستى و رفيقي آنچه كردى را شرح ميدى ، دارى ميگى بفرما واست يه خوراك حسابى آماده كردم ، حال بشين و منو قضاوت كن و لذت ببر ازش ، به خودت ببال كه كه مثل من نيستى و…
ولم كنيد من خراب ،خودخواه ، نابالغ و احمق و يا هر گُهى كه هستم بذاريد باشم ، ميتونيد ازم فاصله بگيريد ، يا بيشتر از اون ميتونيد رهايم كنيد و بريد دنبال زندگى خودتون ، ميتونيد هر كارى را كه دلتون خواست بكنيد ، فقط اينقدر قضاوتم نكنيد ، خسته ام از اين احكام جارى از دهانهايهان ،خسته ام .
سپس نوشت : نقدیم به مریم عزیز دوست جدید فیسبوکیم
داورى
13 11 2012دیدگاه : 8 Comments »
برچسبها: نابالغ, بالغ, خودخواهى, خستگى, داورى
دستهها : گلايه, تقديمى, دلتنگى, در خلوت, درد دلهاى شبانه