فكر باز كردن اين وبلاگ چند روزيه كه به ذهنم زده ، البته خيلى پيش از اين بود كه تصميم داشتم وبلاگى داشته باشم ، ولى اين مورد يه كم متقاوته و اولين فرقش هم اينه كه براى مدت محدودى هست ، يعنى از حالا معلومه كه روزى در آينده آخرين برگه اين وبلاگ نوشته خواهد شد .
تمام تلاشم را خواهم كرد كه حقيقت را ثبت كنم ولى مطمئناً به دليل خود سانسورى هميشه قادر يه نوشتن همه حقيقت نخواهم يود ولى تا آنجا كه در توانم باشد از نوشتن دروغ اجتناب خواهم كرد .
راستی می دونستی که بعضی جاها لینکت میگه amaterdam و بعضی جاها amsterdam؟
وقتى وبلاگو درست ميكردم اولش اشتباه تايپ كردم ، بعدش درستش كردم ولى همچنان اشتباه موند فكر كنم مال اونه !!! نميدونم چطورى بايد درستش كرد؟
دو راه به نظرم می رسه:
۱. اگه می خوای همین amaterdam رو نگه داری، آدرست رو تو پروفایل وردپرس درست کن،
۲. اگه می خوای اسباب کشی کنی به amsterdam، این آدرس رو رجیستر کن (displacedinamsterdam.wordpress.com در حال حاضر مال کسی نیست)، بعد وبلاگ amaterdam رو به صورت XML روی دیسک ذخیره کن، بعد این XML رو در بلاگ جدیدت import کن. می تونم کمکت کنم اگه نمی دونی چطور انجامش بدی. بعد از این می تونی amaterdam رو ببندی. ولی باید از همه دوستانت بخوای که لینک هاشون رو بروز کنن. اگه از من می پرسی به دردسرش نمی ارزه، انتخاب اول بهتره.
راستی، تبادل لینک بکنیم؟
آره اينا كه گفتى همون خوندنشم خيلى سخته همين خوبه !!!!به هر حال مرسى بعد من كلاً نمره ى اصطلاحات كامپيوتريم ده دوازده بيشتر نيست !!!! اين تبادل لينكو كه گفتيم بكنيم فقط يه لطفى كن و بگو چطوري؟!!!!!
هیچی. من از بلاگم یه لینک گذاشتم به بلاگ تو. تو هم همین کار رو بکن.
شرمنده ولی فک نمیکنین اوارهای در امستردام یکمی سیاه نمایی وضع موجود باشه ؟ اخه انسان در امستردام باشه ، بعد اواره ؟ اصلا فرض کنین اواره هم باشه ، اصلا با اون تفریحات سالمی که از امستردام تو همه جا میگن دیگه اوارگی معنی و مفهومی نداره.
خوب من فكر ميكنم مهاجر هر جايى كه باشه آواره ست؛ ولى اين تفريحات سالم چى هستن؟!!
با تعریف و ذهنیتی که از اوارگی دارم،اگه احساس اوارگی به ادم دست بده نباید مهاجرت کرد،ارزششُ نخواهد داشت.
تفریح سالم دیگه، بیشتر توضیح بدم از سلامتش میوفته.
)):
حق داری خیلی ها سالها عمرشون اینجا تباه میشه .یکیش برادی خود من . امستردام وقتی خوبه که بلاتکلیف نباشی جناب، و گرنه همیشه مثل یه مسافر به همه چی نگاه میکنیی. وبلاگت رو دوس دارم آوره عزیز
ممنون عزيزم
man ba tablet type kardam koli miss speling daram :)poozesh
🙂
راستش من تو تهران سر میکنم، پس قاعدتا درد/مشکل مهاجران رو خیلی متوجه نمیشم، اما چند روز پیش چند جمله ای رو از کامبیز حسینی شنیدم که خیلی تاثیر گذار بود، ایشون توی برنامه شماره یک پولتیک و بعد از مرگ محمود استادمحمد خاطره ای از ایشون نقل کرد به این مضمون که زمانی که داشتم ایران رو ترک میکردم محمود استاد محمد که تازه از کانادا برگشته بود بهم گفت نرو فرنگ آخرش دلت تنگ میشه بر میگردی. و ما (کامبیز حسینی) اولش، وسطش و آخرش دلمون تنگ شد.
حالا همین چند جمله کوتاه باعث شده خیلی در مورد اینجور مسائل بدون درک قضیه اظهار نظر نکنم.
مرسی.