چقدر خوبه كه شروع به نوشتن تو اين وبلاگ كردم ، وقتى مينويسم خيلى سبك مى شم ، وقتى نوشته هام خونده ميشن سبكتر ؛ اينجا حس ميكنم تنها نيستم ، اينجا حس ميكنم هميشه هستن كسانى كه بتونم باهاشون درد دل كنم ، كسانى هستند كه دلداريم ميدن من حتى همراهى خواننده هاى خاموش را هم ميبينم ؛ و اين ها برام يه دنيا مى ارزه ؛ اينجا يه دنياست با يه عالمه دوست ، يه دنيا بى حرص و كينه و نگراني ؛ دوستانى كه بعضاً با نوشته هايشان ميشناسمشون و بعضى تنها با يك نام،
گروهى هم بى نام و خاموش ولى واقعى؛
چقدر خوبه كه اومدم و شروع كردم به نوشتن و خونده شدم و خوندم و اميد گرفتم ؛ تا كه بتونم ممنون باشم ؛
واقعا حس خوبیه من وبلاگ های زیادی داشتم ولی هیچکدوم به دلم نمی نشست 2 ماه بعد از 20 سالگیم وبلاگمو باز کردم و حالا حس میکنم بهش وابستم. امید وارم هرچه زودتر از آوارگی تو غربت رها بشی و اسم این وبلاگو هم عوض کنی بزاری ساکن آمستردام.
ﺧﻴﻠﻲ ﺑﺮاﺗﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﻳﻪ ﻛﻤﻚ ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﺑﻜﻨﻪ :*
من كه فقط مربع ميبينن فافاى عزيز